چشمه ی کوچک از کوه جوشید.
گل به صحرا درآمد چو آتش.
رود تیره چو طوفان خروشید.
دشت از گل شده هفت
رنگه.
آن پرنده پی لانه سازی
بر سر شاخه ها می سراید.
خار و خاشاک دارد به منقار.
شاخه ی سبز هر لحظه زاید
بچگانی همه خرد و زیبا.
....
آفتاب طلایی بتابید
بر سر ژاله ی صبحگاهی.
ژاله ها دانه دانه درخشند
هم چو الماس، در آب ماهی
بر سر موج ها زد معلق.
تو هم، ای بی نوا! شاد بخرام
که ز هر سو نشاط بهار است
که به هر جا زمانه به رقص است.
تا به کی دیده ات اشکبار است؟
بوسه ای زن که دوران
رونده ست.»
منبع:وبلاگ مرفع